
ما اکنون در دوراه ای هستیم که بازیها بر اساس اقتباس ساخته میشوند. اکنون صنعت بازی سازی در حال دور شدن از سیستمیاست که با تعریف یک ژانر مشخص و یک نقشه فکری یکسان بازیها ساخته میشدند و این سیستم برای چند نسل پیش است، اکنون سازندگان نسبت به مکانیک بازیها فکر بازتری پیدا کرده اند. از بازی Terminator: Resistance که درنده بودن ترمیناتور را به بهترین شکل نشان دادند تا تکامل بیشتر این نحوه بازی سازی در Dragon Ball Z: Zakarot که به این صورت بود که قسمت به قسمت مراحل بیشتری برای این بازی جهان باز معرفی میشد. اینطور به نظر میرسد که سازندگان نیاز گیمرها را به خوبی درک میکنند و مکانیک بازیها را با اقتباس از رسانهها وفق میدهند به شکلی که تقریبا ساختاری مشابه با همان رسانه تولید میکنند. مشخصا قالب بازیها کاملا ایده آل و متناسب نیستند اما سازندگان وقت بیشتری را صرف این موضوع کرده اند و به مرور زمان شاهد گیم پلیهای بهتری خواهیم بود. وقتی بازیکن بازی Peaky Blinders: Mastermind را شروع میکند، فکر نمیکند که سریالی مانند Peaky Blinders بتواند به بازی تبدیل شود. در هر صورت ساختاری بازی به شکلی نیست که فکر میکنید.
حقه ای کوچک در نقشه عظیم تامی
این بازی داستان قبل از فصل اول مجموعه تلوزیونی را روایت میکند که چگونگی تعامل Peaky Blinders با گروههای گنگستری دیگر و پلیسها بعد از دزدیدن بطری شامپاین از خانواده گیلرویها را نشان میدهد. با قتل و خیانت و همه این مسائل، همه اینها بستگی به تامیو گروه Peaky Blinders دارد تا واقعیت را بفهمند و از جنگ گنگستری جلوگیری کنند. این بازی برای کسانی ساخته شده که شخصیتهای فیلم را دوست دارند و آنها را میشناسند، پس بازیکن باید اول یک یا دو فصل از سریال را ببیند قبل از اینکه این بازی را آغاز کند.
این بازی از کارکترهای فیلم و ویژگیهای آنها استفاده میکند، ولی از بازیگران فیلم استفاده نکرده است. در واقع شما اینجا چیزی از استعداد کیلیان مورفی یا هلن مک روری نمیبینید. فقط شباهت ظاهری این بازیگران استفاده شده است. این مشکل بزرگی نیست اما قطعا جزء یکی از ضعفهای بازی محسوب میشود که بودن آن میتوانست بازی را به مجموعه تلوزیونی نزدیک تر کند. داستان بازی با اینکه حالت تعاملی دارد اما فراموش میشود. با اینکه زمان گیم پلی بازی کوتاه است اما بازیکن نمیتواند لحظههای داستان را به طور کامل تعریف کند. یک مورد دیگر انتخاب موسیقی عجیب برای بازی است! با اینکه بازی داستان پس از اتفاقات جنگ بزرگ را روایت میکند، با این حال موسیقی راک به همراه گیتار الکتریکی بیشتر از آن چه انتظار دارید پخش میشود. این موسیقی بیشتر حس یک تبلیغ برای بازی ورزشی را به بازیکن میدهد تا یک بازی با مدل پازل و جرم و مخفی کاری. در حالیکه که موسیقی متن بازی با آهنگسازی سریال هم خوانی دارد، اگر بازیکن سریال را ندیده باشد کمیدچار بی نظمیفکری خواهد شد.
حاضر، آماده، حرکت!
توضیح مکانیک بازی کمیمشکل است. این بازی که در ژانر پازل/ماجراجویی/مخفی کاری قرار دارد شما باید یک سری ماموریتهای مشخص را در هر مرحله در زمان مشخص انجام دهید. این ماموریتهای باید توسط تمام افراد گروهی که انتخاب میکنید انجام شود. اما این بازی حالت زمان گذرا ندارد یعنی شما میتوانید زمان را به عقب برگردانید تا شخصیت دیگری را هم کنترل کنید. هر عضوی از خانواده ویژگیهای خاص خود را دارد، از رشوه دادن تا مشتهای مرگبار. برای مثال شما میتوانید از آدا برای پرت کردن حواس پلیسها استفاده کنید تا همزمان از فین برای دزدیدن کلید قفلها کمک بگیرید. این بازی یک ویژگی جالب دارد و آن این است که هوش مصنوعی بازی تمام حرکات کارکترها را ثبت میکند. به این شکل که شما احساس میکنید در حال کار کردن با یک نرم افزار ویرایش فیلم و عکس کار هستید، که میتوانید ببینید هر عضو گروه در حال انجام چه کاری است و چقدر این کار طول میکشد.
اگر فردی از اعضای گروه توسط گروه گنگستری دیگر یا پلیس دستگیر شود، شما میتوانید با به عقب برگرداندن زمان اشتباهات خود را جبران کنید. در حالی که فکر میکنید راه مختلف زیادی برای انجام کارها وجود دارد، برای اکثر مشکلات وقتی بازی پیچیده تر میشود یک راه حل مشخص وجود دارد. در عوض تمرکز بازیکن باید بیشتر بر روی سرعت انجام مرحله باشد. شاید این نکته عجیب باشد برای بازی که شما میتوانید به عقب برگردید و اشتباهات خود را درست کنید، اما به این سادگی هم نیست که بازیکن بتواند به اندازه کافی و به سرعت راه حلی کارآمد پیدا کند. تمام کردن یک مرحله سخت نیست بخاطر اینکه اکثر راه حلها شما را در مرحله به پیش میبرد. اما تمام کردن مرحله با سرعت بیشتر در حالی که هیچ کدام از شخصیتها دستگیر نشوند و همه وسایل مخفی بازی پیدا شوند تنها راهی است که میتوانید حداکثر امتیاز را بدست آورید.
از همان اول موفقیت با شما همراه نیست!
این بازی بیشتر درباره مدیریت در مقیاس کوچک است. شما باید با تمام کارکترهای عضو تیم خود بازی کنید تا بتوانید در زمان مشخص و با کمک قابلیتهای هرکدام مرحله را به پایان برسانید. در عمل اینطور به نظر میرسد که بازیکن یک مرحله را بارها و بارها بازی میکند. مشکل این سیستم بازی به این شکل است که بازیکن بعد از انجام یک کار تازه متوجه میشود برای چه این عمل انجام گرفته و این سیستم خوشایند نیست. بازیکن دائم در حال به عقب برگشتن خواهد بود تا کار شخصیت دیگر را در مدتی که آن را انتخاب نکرده بود اصلاح کند، و این کار ارزش گذشتن وقت کلی بازی را ندارد. چالش و فشار خاصی در مسیر بازی وجود ندارد، فقط یک سری آزمون و خطا صورت میگیرد که وقتی فرد بیشتر بازی را پیش میبرد این سیستم کمیناخوشایند خواهد بود. بازیکن حس میکند فردی است که نقشههای دقیقی میکشد اما هیچ وقت به حس یک مغز متفکر بودن نخواهد رسید.
این بازی حدودا 4 الی 5 ساعت طول میکشد تا بازیکن به مرحله نهایی آن برسد پس نباید انتظار بازی بسیار طوﻻنی از آن داشت. گیم پلی بازی طوری افت میکند که فرد ترغیب نمیشود که دوباره بازی را از اول انجام دهد همچنین امکان دارد بازیکن اصلا به داستان بازی که چطور معماها حل شدند نگاه نکند. بازی Peaky Blinders: Mastermind یک تراژدی بزرگ است. حتی با وجود اینکه شیوه حل معماها به شکل رمان اصلی میباشد، ولی بازی کردن آن تقریبا اتلاف وقت است.
نقاط ضعف و قوت
مکانیک متفاوت
پازلی با راه حلهای مختلف
حالت مدیریت شخصیتها افت زیادی میکند
داستان متوسط
پازلهای نه چندان چالش برانگیز
حذف شدن سیو بازی در پایان تمام مراحل
نمرات
گیم پلی - 5
گرافیک - 4.5
داستان - 5
موسیقی - 4.5
4.8
نمره کل
درحالیکه این بازی استایل مخصوص به خود را در بازی های ژانر پازل دارد و بسیار نزدیک به رمان اصلی Peaky Blinders است، اما به اندازه کافی بازیکن را درگیر نمی کند. زمان هایی در بازی وجود دارد که حل کردن مشکل به بازیکن حس یک نقشه کش دقیق را می دهد. ولی بازی به شکلی نیست که بازیکن ترغیب شود دوباره برای بهتر شدن بازی را از اول شروع کند. این بازی بیشتر برای کسانی پیشنهاد می شود که طرفدار مجموعه Peaky Blinders هستند و به دنبال یک بازی پازل متوسط هستند که بتوان شخصیت های بازی را کنترل کرد.